تو ماهي و ...

متن مرتبط با «خدا هستم» در سایت تو ماهي و ... نوشته شده است

خدا هست...

  • مردم شهر بگوشيد؟امشب همه ميکده را سير بنوشيد.با مردم اين کوچه و آن کوچه بجوشيد.ديوانه و عاقل همگي جامه بپوشيد.در شادي اين کودک و آن پير زمينگيرو فلان بسته به زنجير و زن و مرد بکوشيد.امشب غم ديروز و پريروزو فلان سال و فلان حال و فلان مال و که بر باد فنا رفت ...نخور اي جان برادر به خدا حسرت ديروز عذاب است.مردم شهر به هوشيد...؟هرچه داريد و نداريد بپوشيد و برقصيد و بخنديد که امشب سر هر کوچه خدا هست.روي ديوار دل خود بنويسيد خدا هست.نه يک بارو نه ده بارو نه صدبار به ايمان و تواضع بنويسيد خدا هست ... خدا هست...سر آن سفره خالي که پر از اشک يتيم است ... خدا هست...پشت ديوار گلي پيرزني گفت: خدا هست.آن جوان با همه خستگي و در به دريها سرتعظيم فرو بردو چنين گفت: خدا هست.کودکي رفت کنار تخته...گوشه تيره اين تخته نوشت: در دل کوچک من درد زياد است ولي ياد خدا هست.مادري گفتک دلم ميلرزد! کودکانم چه بپوشند؟!چه بگويک که بدانند نداري درد است! پدر از شرم سرش پايين بود... زير لب زمزمه مي کرد: خدا هست .,خدا هست,خدا هست هنوز,خدا هست یا نیست,خدا هست دگر غصه چرا,خدا هستی؟,خدا هست یا نه,خدا هست در اندیشه ما,خدا هستم,خدا هست شعر,خدا هست تنها نیستی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها